کاش می گشتی عیان ای شمس هستی بخش جان - یوسف مدینه

کاش می گشتی عیان ای شمس هستی بخش جان

زمان ما بی امام نیست

بارها دیده بودمت

آن چنان که آب را درآب

و آسمان را در آبی

وسبز رادرعشق

غبار،آینه راتهمت بست

وگرنه

زمان ما بی امام نیست

کجایی که دیدارت محض است

پاهایمان خشت است ودست هایمان بی تکلیف؟

درختان برگ ریزان دوری تواند

و قرن هاست  که ایستاده اند 

تا جمالت را زانو زنند.

شاخه ها سلامتی ات را هر لحظه در قنوت اند

بیابان ها فراق تو را ترک خوده اند

وخروش می کنند دریا ها اضطراب دوری ات را .

زمین آینه دار حضور توست

تا عظمتت را بر کهکشان ها ناز برد  .

فراموشی هدیه دشمنان توست

تا بشریت را به خنده فریب دهند.

ما چراغانی می کنیم یادت را

تا پادشاه شهر کوران بداند

که چشم ها یمان را فرشی ساخته ایم

تا هر چشمی چراغی باشدبر مقدم ظهور تو

                                                           فرج الله فکوری(فردین)